شهید علی رضا فتح الهی

فرزند: نامدار

 تولد 1/1/1329، شهرستان خرم آباد

تحصیلات : تا پایان مقطع کارشناسی

شغل : نظامی

شهادت : 28/1/1365، در تنگه باریکه میمک با سمت فرمانده گردان لشگر 84 خرم آباد و انفجار مین و اصابت ترکش به پا .

دفن : گلزار شهدای خرم آباد  

علی رضا فتح الهی یکم فروردین ماه سال 1329 هجری شمسی در شهرستان خرم آباد دیده به جهان گشود . زندگی رادر کانون گرم خانواده شروع کرد ، به سن هفت سالگی که رسید جهت کسب علم وارد دبستان شد .

پس از پایان رساندن دوره ابتدایی همراه خانواده به تهران سفر کرد و در آن جا ساکن شد . دوره راهنمایی و دبیرستان را در تهران خواند . پس از اخذ مدرک دیپلم در بیست و ششم مرداد ماه سال پنجاه وارد دانشکده افسری شد و بعد از سه سال تحصیل و یک سال دوره مقدماتی درشهرستان شیراز با دریافت لیسانس و درجه ستوان دومی به خدمت در ارتش نیروی زمینی مشغول گردید .

علی رضا سال 52 ازدواج کرد . در مدت زندگی مشترکش صاحب دو فرزند پسر شد . علی رضا فردی مومن و مقید به ارزش های اسلامی بود . همین عامل باعث شد تا در زمان انقلاب به رغم شغلش به جمع مبارزان و انقلابیون بپیوندد و در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت نماید .

پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای مقابله با ضد انقلاب و دموکرات عازم کردستان شد و در پاوه ، دشت عباس ، عین خوش و میمک مبارزه کرد . ایشان در جنگ تحمیلی نیز نقش موثری داشت و درعملیات های متعددی  از جمله ؛ فتح المبین ، والفجر 2،3،4شرکت کرد .

علی رضا به لحاض ایثار و از خود گذشتگی اش در حین مقابله با دشمن بارها مورد تشویق و ارشدیت فرماندهان قرار گرفت . از جمله آن ها ؛ در تاریخ 24/8/1358و17/9/1358به خاطر فعلیت چشمگیر در مبارزات کردستان مورد تقدیر قرار گرفت .

در 20/9/58 تشویق گردید و در 15/11/59مفتخر به سه ماه ارشدیت به خاطر رشادت و از خود گذشتگی در منطقه عملیاتی شد .

همچنین در 2/11/60به لحاظ جدیت و تلاش در عملیات مورد تقدیر قرار گرفت . در 27/2/63نه ماه ارشدیت گرفت و در 25/11/63و 21/6/64به خاطر جدیت و تلاش بیش از حد در آمادگی رزمی یگان ها مورد تشویق فرماندهان ارشد قرار گرفت .

 

ساعت هفت  از خواب بیدار شدم . بسیار نگران و ناراحت بودم ، ازخود بی خود شده بودم و دایم قدم می زدم . . یک نفر درزد و وارد شد ، ازهمکاران بود و از میمک آمده بود . گفتم : خیره ، چی شده ؟ سرش رو پایین انداخت و بااندوه گفت : علی رضا شهید شد. گوش هایم هیچ چیزی نمی شنید ند و پاهایم بی حس شده بود ند  . باورم نمی شد ، این خبر ضربه روحی بزرگی به روحیه ام وارد کرد و تا مدت ها از آن متاثر بودم .

 خواندن آیت الکرسی

عملیات فتح المبین بود من به همراه علی رضا می خواستم مقداری مهمات خمپاره و توپ را از یک مسیر عبور دهیم و به جلو ببریم . در بین راه به نزدیکی پادگان عین خوش رسیدیم که به علت گلوله باران عراقی ها ماشین های زیادی از سپاه و ارتش در آن جا توقف کرده بودند و کسی نمی توانست از آن عبور کند .

در هر عملیات طرفین سعی می کنند تا نقاط و راه های حیاتی را ثبت تیر کنند و در زمان عملیات آن را زیر گلوله سلاح های دوربرد و یا حتی نزدیک برد بگیرند . این محور از جمله آن راه حیاتی بود که عراق آن را با گلوله بسته بود . مثل قطرات باران گلوله می بارید . ما هم چند دقیه ای ماندیم تا شاید گلوله باران برای لحظه ای متوقف شود اما نه همچنان ادامه داشت .

علی رضا گفت بچه ها منتظرند باید مهمات رو به اونا برسونیم ، حرکت کنیم گفتم بابا این خودکشیه او چشم هایش را بست و شروع کرد به خواندن آیت الکرسی با دست دستور حرکت داد ما هم حرکت کردیم حدود یک کیلومتر را زیر گلوله جلو رفتیم گلوله ها نقطه به نقطه فرود می آمدند ولی به ما اصابت نمی کردند به علت گرد و خاک و دود و آتش مسیر را گم کردیم و وارد میدان مین شدیم در محاصره مین ها بودیم توقف نکردیم .

سیم خاردارها به زیر ماشین گیر می کرد اما همچنان جلو می رفتیم چشم ها را بستم و نمی خواستم جایی را ببینم جند لحظه بعد چشم هایم را که باز کردم دیدم نزدیک جاده آسفالته عین خوش هستیم . بدون هیچ حادثه ای به گردان ملحق شدیم . نفس راحتی کشیدم و علی رضارا بغل کردم .1( راوی سرهنگ افشنگ ،همرزم شهید )

فرازی از مصاحبه پیاده شده شهید

 باسلام به ساحت ولی عصر عج و نایب بر حقش امام خمینی (ره) با درود به ارواح طیبه شهدایمان از صدر اسلام تاکنون و با سلفام به رزمندگان کفرستیز .

عزیزان مسئله جنگ را جدی بگیرید . انسجام خودتان را هرچه بهتر حفظ کنید با حضورتان درصحنه و حرکتتان به سوی جبهه ها جنگ را به اتمام برسانید . ما پرسنل نظامی جان برکف ایستاده ایم و آماده ایم تا هر عمل دشمن را پاسخ بدهیم .